پارساپارسا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

دنیای جدید ما با پارسا کوچولو

خوش سفر بودنت را عشق است

از بس خوش سفریم ما را همیشه به سفر میبرند آنهم سرزمین مادری که کیفمان را کوک میکند ما خوشحالیم و سر خوش که توت از درخت به زمین میاید و ما در گرفتن چادر زیر درخت سهیمیم و حالا صورتمان رو به آسمان است تا از درخت فروتنی ببارد و البته به چوب جمع کردن چون تخصص ما کباب است و در ادامه مطلب و با خاله فرزانه و با دختر خاله های مهربان و با آجی غزاله مهربان در چادر و پارسا که خودشو خیس خیس کرده و لذت بردنمان از آب بازی و قبل از ماه رمضان یکبار دیگر به امید خدا مهمان شادی خانه بابا علی و مامان طاهره خواهم شد     ...
29 خرداد 1393

تو طعم زندگی هستی

سلام .ما اومدیم تا عکسای مسافرت 14 و 15 خرداد به سرزمین مادری رو بگذاریم.اما اول مادرمون یه صحبتهایی دارن انگار: پارسا شده ای همه زندگیمان،محور زندگیمان،می دوی می پری ،با نشاطی اظها رنظر میکنی،فکر میکنی مامان ازم بپرس به چی فکر میکنم .پسرم به چی فکر میکنی  ؟ به هیچی احساسات تو غلیظ و عجیب است .حرکات چشمانت عجیب تر وقتی با حرکات چشم می گویی ولش کن نمیخوامش  میخواهم برایت قصه بگویم  شروع میکنم ما میخواستیم یه پارسا داشته باشیم خدا بهمون داد بعد خاله ها و با باعلی و مامان طاهره خوشحال شدن که یه کوچولو میاد خونمون یهو میبینم زدی زیر گریه پارسای مامان ناراحتت کردم میگی دلم تنگ شده حساس شده ای صدایم بالا برود میگویی ب...
29 خرداد 1393

برای خواهرم که بهارش را روانه پرواز می کند

من فکر می کنم مادرها، خدایان کوچک روی زمین اند. یک جور خدای مجسّم. خدایی که می شود دید،صدایش را شنید ، یک وقت هایی  بغلش کرد ، سرش داد زد ، برایش ناز کرد... .یک جور خدای خوب شبیه همان خدای بزرگ و بلند مرتبه ، که خوبی هایمان را بیشتر از بدی هایمان می بیند، که عیب هایمان را می پوشاند ، که هوایمان را دارد... . آن وقت ها که بچه بودم، فکر می کردم حالا چرا این طوری؟ یکی مرد بشود و یکی زن. عروسی کنند و بچه بیاوَرَ(ند)؟! نه! معلوم است که نه! مرد که بچه نمی آورد.زن بچه می آورد. زن بچه را به دل می کشد، نُه روز،نُه هفته ،نُه ماه... . بچه هر روز توی دلش تکان می خورد.هر روز لگد می زند و زن هر روز نفسش بند می آید. بچه که می آی...
24 خرداد 1393
1